میگفت: من زیاد مرغ و خروسام مریض شدن... میکشیمشون بعدش میدیم اینور و اونور!
رمزگشایی اینور و اونوریا
مطمئناً آشناها خودشون که نبوده! خودشونم که دست حاتم طایی رو از پشت بستند و از خوردن چلو مرغ! چشمپوشی کردند! بالاخره هنوز درستحسابی دنیادیده نشدند مثل بقیه اینور و اونوریا که دست از جان بکشند! نتیجتاً!!! میشن یه عده محتاج نیازمند که به خیالشون مورد تفقد یه بشر خیر! قرار گرفتند...
با کیا همسایه شدیم...! افتخارم میکنند!
همسایهی محترم نکن اینکارو...